کتاب نبرد در اتاق فرمان
ال ریس- لورا ریس
انتشارات سیته
همان اتفاقی که در شرکت ولکس واگن افتاد ( اینجا )، در فروشگاه های وال مارت نیز رخ داد. مدیران وال مارت فکر می کردند " هیچ مزیتی ندارند، مگر این که یک سری محصولات ارزان قیمت را می فروشند. "
فکر می کنید وال مارت چه کار کرد؟ مدیریت چپ ذهن سازمان بر این باور بود که " می توانیم بالاتر برویم " بنابراین از شرکت تارگت یک مدیر ارشد به خدمت گرفتند و او یک دفتر در منهتن نیویورک، در بازار مد تاسیس کرد.
در این مکان نمایش های مد در شهر نیویورک برگزار می شد و در مجله وگ تبلیغات 8 صفحه ای درج می کرد. وال مارت شروع به فروختن حلقه های الماسی به ارزش 9988 دلار کرد. ( حالا صاحبان ثروتمند فاتون دلیلی برای خرید از وال مارت داشتند. )
اما این کارها هیچ نتیجه ای نداشت. مجله وال استریت ژورنال گزارش داد: « اشتباه بزرگ وال مارت در دنیای مد. تلاش بزرگ برای ارتقای سطح کاری به شکست انجامید ... انبوه لباس های فروش نرفته در راهروهای فروشگاه سنگینی می کند که سود این شرکت را تحت فشار قرار می دهد. »
مدیر ارشدی که باعث شد وال مارت به دنیای مد لباس و دکوراسیون داخلی وارد شود، کنار گذاشته شد.
زمانی که برندی قدمتی به اندازه وال مارت دارد و مانند وال مارت آن سطح از آگاهی مشتری را کسب کرده است، دیگر هیچ چیز نمی تواند درک مشتری را از این برند تغییر دهد.
مدیران در هر موقعیتی رویکردی معقول و منطقی پیش می گیرند. تاکید آن ها همیشه بر محصول بوده و می گویند: « اگر بتوانیم محصول بهتری را با قیمتی بهتر تولید کنیم، می توانیم در نبرد بازاریابی با رقبا پیروز باشیم. »
اما افراد تیم بازاریابی بر دیدگاه مخاطبان تمرکز دارند. تاکید آن ها بر ادراک مشتری است ( تصویر برند ) و می گویند: « چگونه می توانیم با بهره گیری از مزایای این ادراک، فروش را بیشتر کنیم. »
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.